منابع مقاله:
مجموعه آثار جلد دوم، مطهری ، مرتضی؛
قرآن کریم معجزه جاویدان خاتم پیامبران است.پیامبران پیشین از قبیل ابراهیم و موسی و عیسی که هم کتاب آسمانیداشتهاند و هم معجزه، زمینه اعجازشان چیزی غیر از کتاب آسمانیشان بوده است از قبیل تبدیل شدن آتش سوزان به «بردو سلام» یا اژدها شدن چوب خشک و یا زنده شدن مردگان.بدیهی است که هر کدام از این معجزات امری موقت و زودگذربوده است.ولی زمینه معجزه خاتم پیامبران، خود کتاب اوست.کتاب او در آن واحد، هم کتاب است و هم برهان رسالتش.و بههمین دلیل، معجزه ختمیه بر خلاف سایر معجزات، جاویدان و باقی است نه موقت و زودگذر.
از نوع کتاب بودن معجزه خاتم پیامبران چیزی است متناسب با عصر و زمانش که عصر پیشرفت علم و دانش و تمدن وفرهنگ است و این پیشرفتها امکان میدهد که تدریجا جنبههایی از اعجاز این کتاب کریم مکشوف گردد که قبلا مکشوفنبوده است، همچنانکه جاودانگی آن متناسب است با جاودانگی پیام و رسالتش که برای همیشه باقی و نسخ ناپذیر است.
قرآن کریم صریحا جنبه اعجاز و فوق بشری خود را در آیاتی چند اعلام کرده (1) ،
..............................................................1.مانند این آیه: و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله.(بقره/23).اگر در آنچه بر بنده خویش فرودآوردهایم تردیددارید، سورهای مانند آن را بیاورید.
صفحه : 196
همچنانکه به وقوع معجزات دیگر غیر از قرآن از خاتم الانبیاء تصریح کرده است.
در قرآن مسائل فراوانی مربوط به معجزات مطرح شده است، از قبیل ضرورت همراه بودن رسالت رسولان الهی با معجزه، واینکه معجزه «بینه» و حجت قاطع است، و اینکه پیامبران معجزه را به «اذن الله» میآورند، و اینکه پیامبران تا آن حد معجزهمیآورند که «آیت» و «بینه» بر صدق گفتارشان باشد، اما مکلف نیستند که تابع «اقتراحات» مردم باشند و هر روز و هر ساعتهر کس مطالبه معجزه کند اجابت نمایند.
به عبارت دیگر، پیامبران «نمایشگاه معجزه» دائر نکرده و کارخانه معجزه سازی وارد ننمودهاند، و امثال این مسائل.
قرآن کریم همچنانکه این مسائل را مطرح کرده است، با کمال صراحت معجزات بسیاری از پیامبران پیشین از قبیل نوح،ابراهیم، لوط، صالح، هود، موسی و عیسی نقل کرده است و بر روی آنها صحه گذاشته که به هیچ وجه قابل تاویل نیست.
برخی از مستشرقان و کشیشان مسیحی به استناد آیاتی که قرآن به «اقتراحات» مشرکان در مطالبه معجزه جواب منفیداده است، مدعی شدهاند که پیامبر اسلام به مردم میگفته من معجزهای جز قرآن ندارم، اگر قرآن را به عنوان معجزهمیپذیرید فبها و الا از من معجزهای دیگر ساخته نیست.بعضی از نویسندگان «روشنفکر» مسلمان اخیر نیز همین نظر راپذیرفتهاند و آن را به این شکل توجیه کردهاند که معجزه دلیل است اما دلیل اقناعی برای بشر نا بالغ و کودک که در پی اموراعجاب آور و غیر عادی است، انسان رشد یافته به این گونه امور توجهی ندارد و سر و کارش با منطق است، و چون دورهپیامبر اسلام دوره عقل و منطق است نه دوره اوهام و خیالات ذهنی، پیامبر اسلام از اجابت درخواست هرگونه معجزهای غیراز قرآن به اذن خدا امتناع کرده است.میگویند:«استعانت از معجزات و خرق عادات برای پیغمبران سلف اجتناب ناپذیر بود، چه، راهنمایی ایشان به یاری استدلال عقلی درآن دوران، دشوار بلکه محال مینمود...
در عصر ظهور پیغمبر اسلام، جامعه بشری دوران کودکی را پشتسر گذاشته، به دوره بلوغ فکری پای میگذاشت.کودکدیروز که نیازمند مادری بود تا دستش گیرد و رفتنش بیاموزد خود میتوانست بر روی پاهایش بایستد و عقلش را به کار
صفحه : 197
اندازد...بیدلیل و حکمت نبود که پیغمبر اسلام در برابر اصرار منکرین و معاندین به آوردن معجزات و خرق عادات، مقاومتمیورزید و در اثبات حقانیت دعوت خویش به استدلال عقلی و تجربی و شواهد تاریخی اتکا میفرمود...با وجود اینهمه اصرارو لجاجت منکرین، پیغمبر اسلام از آوردن معجزاتی نظیر آنچه پیامبران سلف میآوردند به امر خدا امتناع میورزید و تنها برقرآن به عنوان معجزهای که نظیری برای آن نخواهد بود تکیه میکند.قرآن، معجزه خاتم پیامبران، خود دلیل دیگری برخاتمیت رسالت است، کتابی است محتوی حقایق عالم خلقت و تعالیم و راهنماییهای زندگی در کمال هماهنگی در جمیعجهات، معجزهای در خور بشر رسیده و عاقل نه کودک پایبند اوهام و تخیلات ذهنی.» (1) میگویند:«فضایی که انسان گذشته در آن دم میزده است همواره مملو از خرافات و موهومات و خوارق عادات بوده است و جز آنچه «برخلاف عقل و حس» باشد در احساس وی اثر نمیگذاشته است، از این روست که در تاریخ، بشریت را میبینیم که همواره درجستجوی «اعجاز» است و شیفته «غیب» .این حساسیت در برابر هر چه نامحسوس و نامعقول است، در میان مردمی که ازمدنیت دورترند شدیدتر است.اینان به همان اندازه که به «طبیعت» نزدیکترند به «ماورای طبیعت» مشتاقترند و «خرافه»زاده معیوب این حقیقت است.انسان صحرا همواره در پی «معجزه» است، جهان وی مملو از ارواح و اسرار شگفتانگیز است...روح یک انسان باستانی، تنها هنگامی متاثر میشود که نگاهش در برابر امری به «اعجاب» آید و آن را مرموز و سحر انگیز ومبهم بیند.از اینجاست که میبینیم نه تنها پیغمبران بلکه پادشاهان و زورمندان و حکیمان هر قومی برای توجیه خویش بهامور خارق العاده متوسل میشدهاند، و در این میان، پیغمبران که مبنای رسالتشان بر «غیب» نهاده شده است، بیش ازدیگران میبایست به «معجزه» دست بزنند، چه، در ایمان مردم روزگارشان «اعجاز» بیش از منطق و علم و حقیقت محسوس ومسلم عینی کارگر بوده است.اما داستان محمد از این قاعده مستثنی است.وی در جامعهای که تنها در بزرگترین شهر تجارتیو باز و پیشرفتهاش هفت «خط نویس» بیش نبوده است و جز به «فخر و شمشیر و کالا و شتر و پسر» نمیاندیشیده است،«معجزه» خویش را «کتاب» اعلام میکند و این خود یک معجزه است.کتاب!در کشوری که تاریخ یک نسخه کتاب در آن سراغ
..............................................................1.دکتر حبیب الله پایدار: فلسفه تاریخ از نظر قرآن، ص 15 و 16.
صفحه : 198
ندارد!خدایش به «مرکب» ، «قلم» و «نوشته» سوگند میخورد در میان مردمی که قلم را ابزار کار چند مرد زبون و عاجز وبیافتخار میدانند، و این خود یک «معجزه» است...کتاب تنها معجزهای است که همواره میتوان دید، هر روز آن را معجزهآساتر میتوان یافت و تنها معجزهای است که بر خلاف دیگر معجزات، هر که خردمندتر و دانشمندتر است و هر جامعهای کهپیشرفتهتر و متمدنتر است، اعجاز آن را درستتر و عمیقتر خواهد یافت، تنها معجزهای است که اعتقاد بدان تنها بهمعتقدان امور غیبی منحصر نیست و اعجاز آن را هر اندیشمندی معترف است، تنها معجزهای است که نه برای عوام بلکهبرای روشنفکران است...، تنها معجزهای است که بر خلاف دیگر معجزات، تنها برای تحریک حس اعجاب و اعجاز بینندگانشنیست، مقدمهای و وسیلهای برای پذیرش یک رسالت نیست، برای تعلیم و تربیت گروندگان وی است، خود هدف پذیرشاست، خود رسالت است.و بالاخره معجزه محمد از مقوله امور «غیر بشری» نیست گرچه یک عمل غیر بشری است، و از اینروبر خلاف معجزات پیشین که تنها عاملی برای «باور» مردم به کار میرفت(آنهم مردم معدودی که آن را میدیدند)و جز آنهیچ سودی نداشت، معجزه محمد از نوع عالیترین استعداد انسانی است و میتواند به عنوان عالیترین سرمشق وی به کارآید، سرمشقی که همواره در دسترس اوست...محمد میکوشد تا کنجکاوی مردم را از امور غیر عادی و کرامات و خوارقعادات، به مسائل عقلی و منطقی و علمی و طبیعی و اجتماعی و اخلاقی متوجه سازد و جهتحساسیت آنها را از «عجایب وغرایب» به «واقعیات و حقایق» بگرداند، و این کوشش سادهای نیست، آنهم با مردمی که جز در برابر هر چه غیر طبیعی استتسلیم نمیشوند و آنهم به دست مردی که خود را در میان آنان پیغمبر میخواند.خود را پیغمبر خواندن و مردم را بهسالتخدایی خویش دعوت کردن و در عین حال رسما اعتراف کردن که «من از غیب آگاه نیستم» کاری شگفت است و جزارزش انسانی آن، آنچه سختشورانگیز است، صداقتخارق العادهای است که در کار او احساس میشود و هر دلی را بهتقدیس و هر اندیشهای را به تعظیم و تحسین وامیدارد.از او میپرسند اگر تو پیغمبری، قیمت کالاها را از پیش به ما بگو تادر تجارتمان سود بریم.قرآن به وی دستور میدهد که بگو: جز آنچه خدا خواسته است، من مالک نفع و ضرری برای خودنیستم و اگر از غیب خبر میداشتم خیر را زیاد میکردم و شر به من نمیرسید، من جز بیم دهنده و بشارت گویی برایمردمی که ایمان دارند نیستم(اعراف/188).اما پیغمبری که غیبگو نباشد و با ارواح و پریان و جنیان گفتگو نکند و هر روزکرامتی از او سر نزند، در چشم مردم صحرا چه جلوهای میتواند داشت؟محمد آنان را به تفکر در کائنات، به پاکی و دوستی و
صفحه : 199
دانش و وفا و فهم معنی هستی و حیات و سرنوشت آدمی میخواند و آنان از او پیاپی معجزه میطلبند و غیبگویی و کرامتمیخواهند، و خدا از زبان او با لحنی که گویی چنین کاری از او هرگز انتظار نمیرود میگوید: «سبحان ربی هل کنت الا بشرارسولا» (سبحان الله!مگر من جز یک بشر فرستادهای هستم؟)» (1).
آنچه بیشتر مورد استناد این گروه واقع شده آیات 90 - 93 سوره اسراء است که میفرماید:و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا.او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا.او تسقطالسماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکة قبیلا.او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیکحتی تنزل علینا کتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا.
گفتند تو را تصدیق نمیکنیم تا آنکه برای ما از زمین چشمهای بشکافی، یا تو را باغی از خرما و انگور باشد که نهرها در آنهاجاری سازی، یا پارهای از آسمان را چنانکه گمان میبری بر ما بیفکنی، یا خدا و فرشتگان را روبروی ما حاضر سازی، یا تو راخانهای از طلا باشد، یا به آسمان بر شوی، و هرگز بالا رفتنت را گواهی نکنیم مگر آنکه نامهای از آسمان بر ما نازل کنی.بگومنزه است پروردگارم، آیا من جز بشر فرستادهای هستم؟میگویند این آیات نشان میدهد که مشرکان از پیامبر معجزهای(غیر از قرآن) میخواستند و پیامبر امتناع میکرد.
ما ضمن تایید بعضی از مطالبی که نقل کردیم، خصوصا آنچه در مزیت معجزه بودن کتاب نسبت به سایر معجزات گفته شد،متاسفیم که نمیتوانیم با همه این نظریات موافق باشیم.آنچه از نظر ما قابل بحث است چند مساله است:1.پیامبر اسلام معجزهای غیر از قرآن نداشته و در مقابل تقاضای معجزه غیر از قرآن امتناع میکرده و آیات سوره اسراء دلیلبر این مطلب است.
..............................................................1.دکتر علی شریعتی: اسلام شناسی، ص 502 - 506.
صفحه : 200
2.ارزش و کاربرد اعجاز چقدر است؟آیا اعجاز و امر خارق العاده چیزی بوده متناسب با دوره کودکی بشر که عقل و منطقکارگر نبوده و هر کس حتی حکیمان و پادشاهان، خود را با این امور توجیه میکردهاند، پیامبران نیز مجبور بودهاند با همینگونه امور خود را توجیه کنند و مردم را قانع سازند، پیغمبر اسلام که معجزهاش کتاب است از این قاعده مستثنی است، اوخود را با کتاب و در حقیقت با عقل و منطق توجیه کرد؟3.پیامبر اسلام میکوشد مردم را از امور غیر عادی و کرامات و خوارق عادات، به مسائل عقلی و منطقی متوجه سازد وحساسیت آنها را از «عجایب و غرایب» به «واقعیات و حقایق» بگرداند.
اکنون درباره هر سه مطلب بحث و کنجکاوی میکنیم:
معجزهای غیر از قرآن
آیا پیامبر اسلام غیر از قرآن معجزهای نداشته است؟این مطلب گذشته از اینکه از نظر تاریخ و سنت و حدیث متواتر غیرقابل قبول است، خلاف نص قرآن کریم است. «شق القمر» در خود قرآن آمده است.فرضا کسی شق القمر را توجیه و تعبیرکند(که البته قابل تاویل نیست)، داستان معراج و سوره اسراء را چگونه میتوان توجیه و تعبیر کرد؟در کمال صراحتمیفرماید:سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا.
منزه است آنکه شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی (بیت المقدس)برد تا برخی از آیات خود را به اوبنمایانیم.
آیا این جریان یک خرق عادت، یک معجزه نیست؟! در سوره مبارکه تحریم، داستان در میان گذاشتن پیامبر رازی را با یکیاز زنان
صفحه : 201
خود، و باز در میان گذاشتن آن زن آن راز را با زنی دیگر آمده است (1) ، که رسول اکرم به آن زن گفت چرا با دیگری گفتی؟وقسمتهایی از آنچه میان آن دو زن گذشته بود بازگو کرد.آن زن(با تعجب)پرسید: تو از کجا اینها را دانستی؟رسول اکرم فرمود:خداوند مرا آگاه ساخت.آیا این خبر از غیب نیست؟معجزه نیست؟داستان آیات 90 - 93 سوره اسراء و بعضی آیات دیگر از این قبیل که مورد استناد واقع شده چیز دیگر است.در آنجا مسالهتقاضای معجزه به معنی «آیت» و «بینه» خواستن از طرف مردمی که واقعا تردید دارند و دنبال دلیل و برهان و بینه میگردند،نیست.این آیات و آیه 50 سوره عنکبوت (2) منطق خاص مشرکان را در معجزه خواهی و منطق خاص قرآن را در فلسفهمعجزه پیامبران روشن میکند.
در آیات 90 - 93 سوره اسراء سخن مشرکان اینچنین آغاز میشود: «لن نؤمن لک حتی تفجر لنا...» یعنی ما به سود تو به تونمیگرویم و وارد گروه و دار و دسته تو نمیشویم، مگر آنکه تو «به سود ما» در مقابل، در این سرزمین خشک مکه چشمهای اززمین جاری سازی(یعنی یک معامله)، یا باغی پر درخت که در آن نهرها جاری باشد، یا خانهای پر از طلا داشته باشی - که ماهم از آنها استفاده کنیم - (یعنی باز هم یک معامله)، یا پارهای از آسمان را - آنچنانکه خود میپنداری در قیامت چنینخواهد شد - بر ما بیفکنی(یعنی عذاب و مرگ و پایان کار نه معجزه)، یا خدا و فرشتگان را نزد ما احضار کنی، یا به آسمان برشوی و برای ما و به نام و افتخار ما نامه خصوصی بیاوری (باز هم یک معامله اما نه پولی، بلکه عنوانی و تفاخری، بدون توجهبه محال بودن موضوع).
مشرکان نگفتند: «لن نؤمن بک...» که به معنی این است که تا فلان معجزه را نکنی به تو ایمان نمیآوریم، گفتند: «لن نؤمنلک» که به معنی این است که به سود تو به گروه تو ملحق نمیشویم، یعنی یک تصدیق مصلحتی، یک خرید و فروش عقیده.فرق است
..............................................................1.و اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت منانباک هذاقال نبانی العلیم الخبیر(تحریم/3).آنگاه که پیامبر رازی را با یکی از همسرانش در میان نهاد، همینکه آن زن آن راز را به زن دیگر گفت و خدا پیامبررا بر افشای راز آگاه کرد، قسمتی از آن را پیامبر بازگو کرد و از بازگو کردن قسمت دیگر خودداری نمود.آن زنگفت: چه کسی تو را آگاه ساخت؟پیامبر گفت: خدای دانای آگاه.2.درباره این آیه بعدا بحثخواهیم کرد.
صفحه : 202
میان «آمن به» و «آمن له» .علمای اصول فقه در مورد آیه 61 سوره توبه که درباره رسول اکرم میفرماید: «یؤمن بالله و یؤمنللمؤمنین» همین نکته لطیف را استنباط کردهاند.بعلاوه آنچه را که در مقابل این تایید و تصدیق مصلحتی تقاضا کرده بودندبا تعبیر «تفجر لنا من الارض ینبوعا» ادا کردهاند، یعنی به سود ما چشمهای جاری سازی.
معلوم است که این «مزد» خواهی است نه «بینه» خواهی و دلیل خواهی و معجزه خواهی.پیغمبر آمده مؤمن واقعی بسازد نهاینکه به بهای معجزه رای و عقیده بخرد.
خود نویسنده محترم مینویسد که به پیغمبر میگفتند: «اگر تو پیغمبری، قیمت کالاها را از پیش به ما بگو تا در تجارتمانسود بریم» .واضح است که این، معجزه خواهی یعنی بینه خواهی برای کشف حقیقت نیست، وسیله قرار دادن پیغمبر استبرای پول در آوردن.بدیهی است که پاسخ پیغمبر این است که اگر خدا مرا به غیب(برای چنین منظورهایی)آگاه میکرد، آنرا وسیله برای کارهای دنیایی خودم قرار میدادم، ولی معجزه و غیب وسیله این کارها نیست، من پیامبرم و نوید دهنده وبیم دهنده.
مشرکان میپنداشتند معجزه امری است در اختیار پیامبر، هر ساعتی که بخواهد و هر طور بخواهد و برای هر منظوریبخواهد، معجزه میکند.این بود که از او چشمه جاری کردن، خانه طلا داشتن، قیمتها را پیشاپیش خبر دادن، میخواستند.در صورتی که معجزه مثل خود وحی است، به آن طرف وابسته است نه به این طرف.همان طور که وحی تابع میل پیغمبرنیست، جریانی است از آن سو که پیغمبر را تحت تاثیر قرار میدهد، معجزه نیز جریانی است از آن سو که اراده پیغمبر راتحت تاثیر قرار میدهد و به دست او جاری میشود.این است معنی اینکه وحی «باذن الله» است، معجزه «باذن الله» است، واین است معنی آیه 50 سوره عنکبوت که مورد سوء استفاده کشیشان است.
انما الآیات عند الله و انما انا نذیر مبین.
آیات و معجزات نزد خداست، من تنها بیم دهندهای آشکارم.
خبر از غیب به عنوان معجزه، همین گونه است.تا آنجا که به شخصیت پیامبر مربوط است او از غیب بیخبر است:
صفحه : 203
قل لا اقول لکم[عندی خزائن الله]و لا اعلم الغیب و لا اقول لکم انی ملک (1).
به شما نمیگویم که[گنجهای خدا نزد من است]، و غیب هم نمیدانم، و به شما نمیگویم که من فرشتهام.
ولی آنجا که تحت تاثیر و نفوذ غیب و ماورای طبیعت قرار میگیرد، از راز نهان خبر میدهد و هنگامی که از او پرستشمیشود از کجا دانستی؟میگوید: خدای دانای آگاه مرا آگاه ساخت.
اگر پیغمبر میگوید: غیب نمیدانم و اگر غیب میدانستم پول فراوان از این راه کسب کرده بودملو کنت اعلم الغیبلاستکثرت من الخیر (2) ، میخواهد منطق مشرکان را بکوبد، که غیب دانستن من در حد معجزه و برای منظوری خاص و بهوسیله وحی الهی است.اگر غیب دانستن من یک امر پیش خودی بود و برای هر منظوری میشد آن را به کار برد و وسیلهایبود برای جیب پر کردن، به جای آنکه نرخها را به شما اعلام کنم که جیب شما پر شود جیب خودم را پر میکردم! قرآن در آیهدیگر میگوید:عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول (3).
خداوند، آگاه نهان است، هیچ کس را بر نهان خود آگاه نمیسازد مگر فرستادهای مورد رضایت.
قطعا رسول اکرم یکی از آن فرستادگان مورد رضایت است.
از همه اینها گذشته، قرآن در آیات فراوانی معجزات رسولان را ذکر کرده است - معجزات ابراهیم، موسی، عیسی - با اینحال، چگونه ممکن است وقتی که از پیامبر اکرم معجزه بخواهند - همچنانکه از رسولان گذشته معجزه خواستند و آنهااجابت کردند - پیغمبر بگوید: «سبحان الله!من بشر رسولی بیش نیستم.» ؟آیا آنها حق نداشتند بگویند آیا پیامبران گذشتهکه تو خود معجزات آنها را با اینهمه آب و تاب نقل
..............................................................1.انعام/50.2.اعراف/188.3.جن/26 و 27.
صفحه : 204
میکنی، بشر نبودند یا رسول نبودند؟آیا ممکن است چنین تناقض صریحی در قرآن وجود داشته باشد؟آیا ممکن استمشرکان متوجه چنین تناقضی نشده باشند؟اگر این منطق روشنفکری صحیح باشد، پیغمبر بجای اینکه بگوید:«سبحان الله!من بشر رسولی بیش نیستم» ، بایست میگفت: سبحان الله من خاتم رسولانم، من از قاعده رسولان دیگرمستثنی هستم، از من آنچه از سایر رسولان میخواستند نخواهید، نه اینکه بگوید من رسولی هستم مانند سایر رسولان.
پس معلوم میشود آنچه مشرکان از پیغمبر میخواستند معجزه، یعنی آیت و بینه به منظور کشف حقیقت که حقیقتجویان حق دارند از مدعیان پیامبری بخواهند، نبوده است، چیزی بوده که شان پیغمبران عموما این نبوده که به چنیندرخواستهایی پاسخ بگویند: این است که پیامبر فرمود: «سبحان الله!من بشری رسول بیش نیستم» ، یعنی آنچه شمامیخواهید چیزی نیست که یک حقیقتجو از پیامبران و رسولان بخواهد و رسولان ملزم باشند به آنها پاسخ مثبت بدهند،چیز دیگر است، قرار داد و معامله است، مرا دیدن و خدا را ندیدن و از من بالاستقلال چیز خواستن است، اظهار تکبر و خودخواهی و اثبات امتیاز برای خود نسبت به دیگران است، تقاضای یک سلسله امور محال است و...
من اعتراف دارم که میل عوام همواره بر معجزه سازی است، نه تنها برای پیغمبر و امام، که برای هر قبر و سنگ و درختی،ولی آیا این جهتسبب میشود که ما وجود هر معجزه و کرامت(غیر از قرآن)را از پیغمبر منتفی بدانیم؟بعلاوه میان معجزه و کرامت فرق است.معجزه یعنی بینه و آیت الهی که برای اثبات یک ماموریت الهی صورت میگیرد و بهاصطلاح مقرون به تحدی است، منظوری الهی از او در کار است، این است که محدود است به شرایط خاصی، اما کرامتیکامر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهیخاصی نیست.اینچنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفتیک امر عادی است و مشروط به شرطی نیست.معجزهزبان خداست که شخصی را تایید میکند، ولی کرامت چنین زبانی نیست.
صفحه : 205
ارزش و کاربرد اعجاز
ارزش و کاربرد اعجاز چقدر است؟منطقیین و فلاسفه موادی را که در یک استدلال به کار میرود، از نظر ارزش و کاربرد بهچند گونه تقسیم کردهاند: بعضی از آن عناصر ارزش برهانی دارد، جای تردید علمی و عقلی باقی نمیگذارد مثل مواد وعناصری که یک ریاضیدان در استدلالات خود به کار میبرد، بعضی دیگر ارزش اقناعی دارد مانند مواد و عناصری که غالبااهل خطا به در سخنان خود به کار میبرند که اگر موشکافی شود بسا که مورد تردید واقع شود، ولی مادام که شکافته نشدهعملا حرکتی ایجاد میکند، و بعضی صرفا ارزش تهییجی و احساساتی دارد و بعضی ارزش دیگر.
ارزش اعجاز و کاربرد آن از نظر قرآن چیست؟
قرآن همانطور که آثار خلقت را «آیات خدا» و دلیل قطعی غیر قابل تردید بر وجود او میداند، معجزات انبیاء را نیز بهعنوان آیات و بینات یاد میکند و دلیل قاطع و حجت مسلم عقلی و منطقی بر صدق مدعای آورنده آنها میشمارد.
قرآن درباره معجزه به تفصیل بحث کرده و تقاضای مردم را از پیامبران که بدون آیت و بینه تسلیم نمیشدند، تقاضاییمعقول و منطقی دانسته و پاسخ مثبت و عملی پیامبران را به این تقاضاها در حد آیت و بینه خواستن - یعنی در حد معقول ومنطقی که گواه بر صدق مدعای آنها باشد نه در حد «اقتراح» و دلبخواهی مردم که میخواهند از پیامبران و اعجازشانوسیله سود جویی و یا سرگرمی و تماشا بسازند - با آب و تاب فراوان نقل کرده و آیات بسیاری را به آنها اختصاص داده است.قرآن کوچکترین اشارهای ندارد که معجزه دلیل اقناعی است برای اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دوره کودکی بشر، بلکهنام «برهان» روی آن گذاشته است (1).
..............................................................1.رجوع شود به تفسیر المیزان، ذیل آیه 23 از سوره بقره و کتاب وحی و نبوت آقای محمد تقی شریعتی، ص 214.
صفحه : 206
جهت هدایت پیامبر
معجزه ختمیه به حکم اینکه کتاب است و از مقوله سخن و بیان و دانش و فرهنگ است، معجزه جاودانه است.معجزه کتابتدریجا وجوه اعجازش روشنتر میگردد.
امروز شگفتیهایی از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده که دیروز روشن نبود و ممکن نبود باشد.معجزه کتاب را اندیشمندانبهتر از مردم عوام درک میکنند.معجزه ختمیه از آن جهت از نوع «کتاب» شد که این مزایای متناسب با دوره ختمیه راداشته باشد.
اما...
آیا این معجزه از آن جهت از نوع کتاب شد که ضمنا توجه بشر را از غیب به شهادت، از نامعقول به معقول و منطقی، و ازماورای طبیعت به طبیعت هدایت کند؟آیا محمد(ص)میکوشد تا کنجکاوی مردم را از امور غیر عادی و کرامات و خوارقعادات به مسائل عقلی و منطقی و علمی و طبیعی و اجتماعی و اخلاقی متوجه سازد و جهتحساسیت آنها را از «عجایب وغرایب» به «واقعیات و حقایق» بگرداند؟به نظر نمیرسد که این نظریه صحیح باشد.اگر چنین باشد باید بگوییم همه پیامبران دعوت به غیب کردهاند و محمد(ص)دعوت به شهادت.پس چرا صدها آیه از قرآن به همین «عجایب و غرایب» اختصاص یافته است؟بدون شک یک امتیاز اساسی قرآن دعوت به مطالعه عالم طبیعت و شهادت به عنوان آیات الهی است، ولی دعوت به مطالعهطبیعت به معنی منصرف ساختن اذهان از توجه به هر امر غیر طبیعی نیست.بر عکس، دعوت به مطالعه طبیعت به عنوان«آیات» و «نشانه» ها به معنی عبور دادن از طبیعت به ماورای طبیعت است.از نظر قرآن، راه غیب از شهادت و راه ماورایطبیعت از طبیعت و راه معقول از محسوس میگذرد.
اهمیت کار محمد(ص)در این است که همان طور که به نظر در طبیعت و تاریخ و اجتماع میخواند و مردمی را که جز دربرابر هر چه غیر طبیعی است تسلیم نمیشوند تسلیم عقل و منطق و علم مینماید، میکوشد اندیشه مردمی را هم که دم ازعقل و منطق میزنند و جز در برابر هر چه طبیعی و محسوس است تسلیم نمیشوند، به منطقی برتر و عالیتر آشنا سازد.
صفحه : 207
امتیاز اساسی جهانی که مذهب به طور کلی - بخصوص اسلام - ارائه میدهد با جهانی که علوم و فلسفههای محض بشریارائه میدهند این است که به قول «ویلیام جیمز» در ساختمان جهان مذهب عناصری وجود دارد علاوه بر عناصر مادی، وقوانینی وجود دارد علاوه بر قوانین شناخته شده بشری.
قرآن نمیخواهد توجه به طبیعت و محسوسات را جانشین توجه به ماورای طبیعت و امور نامحسوس نماید.اهمیت قرآن دراین است که در عین توجه دادن به طبیعت - و به تعبیر خود قرآن «شهادت» - ایمان به «غیب» را سرلوحه دعوتش قرارمیدهد: «الم، ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین، الذین یؤمنون بالغیب...» (1).
چگونه ممکن است قرآن در پی منصرف ساختن مردم از توجه به آن امور باشد در حالی که خودش از همان مقوله «عجایب وغرایب» یعنی معجزه است، بعلاوه بیش از صد آیه در همان مقوله آورده است؟من معنی این جمله را نمیفهمم که: «کتاب تنها معجزهای است که اعتقاد به آن تنها به معتقدان به امور غیبی منحصرنیست» .
چه اعتقادی؟اعتقاد به اینکه کتابی است و مطالب عالی دارد، و یا اعتقاد به اینکه معجزه است؟اعتقاد به معجزه بودن چیزیبه معنی آیت و بینه الهی بودن، مساوی است با اعتقاد به غیب.چطور ممکن استیک نفر در آن واحد، هم اعتقاد به غیبداشته باشد و هم نداشته باشد؟گفته شد: «معجزه محمد از مقوله امور غیر بشری نیست، اگر چه یک عمل غیر بشری است» .
معنی این جمله نیز برای من مبهم است و دو گونه ممکن است تفسیر شود: یکی اینکه معجزه محمد(قرآن)به حکم اینکهوحی است نه سخن خود آن حضرت، پس یک عمل غیر بشری است، اما در عین اینکه سخن بشر نیست و سخن خداست، ازمقوله امور بشری است و کاری است عادی در ردیف کارهای بشری.
بعید به نظر میرسد که مقصود این باشد، زیرا در این صورت قرآن امتیازی از سایر کتب آسمانی ندارد.همه آن کتابها بهحکم اینکه از مبدا وحی صادر شدهاند عمل غیر بشری هستند، ولی به حکم اینکه جنبه خارق العاده ندارند از مقوله امور
.............................................................. 1- بقره/1 - 3.
صفحه : 208
غیر بشری نیستند، همچنانکه پارهای کلمات داریم که به نام «احادیث قدسیه» معروفاند و عینا سخن خدایند که وحی والهام شدهاند، اما معجزه و از مقوله امور غیر بشری نیستند.
امتیاز قرآن از سایر کتب آسمانی و از احادیث قدسیه در این است که هم عمل غیر بشری است - یعنی وحی است - و هم ازمقوله امور غیر بشری، یعنی در حد اعجاز و قدرت ما فوق بشری است.لهذا قرآن میگوید:قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا (1).
تفسیر دوم این جمله این است که معجزه محمد بر خلاف معجزات سایر پیامبران از قبیل عصا را اژدها کردن و مرده را زندهکردن که مقوله و تیپ کار از مقوله و تیپ کار بشر نیست، از مقوله کارهای بشری است، چون از نوع سخن و بیان و علم وفرهنگ است، ولی عمل غیر بشری است، یعنی در حد ما فوق بشری است، از قدرتی غیبی و ماوراء الطبیعی سرچشمهمیگیرد.اگر مقصود این باشد - و باید هم همین باشد - این خود اعتراف است به غیب، ماوراء الطبیعه، خارق عادت، وبالاخره آنچه «عجایب و غرایب» خوانده شد.پس چرا از اول، برداشت ما از معجزه و خارق عادت، برداشتی از نوع برداشت ازخرافه و امور نامعقول باشد؟آیا نمیبایست ما از اول، حساب معجزه و خرق عادت را از حساب خرافات و اوهام جدا سازیم تاافراد کم اطلاع، از این برداشتها برداشت دیگری که خود ما هم نمیخواهیم، نکنند؟و اساسا چرا تعبیر معروف «کتاب پیامبراسلام معجزه است» را تغییر داده و بگوییم «معجزه پیامبر کتاب است» که قابل سوء تعبیرها و سوء تفسیرهاست؟! از ایننویسنده محترم در جزء آخرین آثارش مقالهای تحت عنوان «قرآن و کامپیوتر» در رساله «فلق» - نشریه دانشجویان دانشکدهادبیات تهران - منتشر شد که میتوان آن را تصحیح نقطه نظر او در مساله اعجاز و نشانهای از تکامل تدریجی فکر او تلقیکرد.
..............................................................1.بگو اگر جن و انسان گرد هم آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نتوانند، هر چند پشت به پشتیکدیگر بدهند و بایکدیگر همکاری نمایند.(اسراء/88).
صفحه : 209
در آن مقاله پیشنهاد تبدیل کلمات قرآن به علائم کامپیوتری و استفاده از این مظهر عظیم تمدن بشری برای کشف حقایققرآن طرح شده که البته پیشنهاد بسیار بجا و بموقعی است.آنگاه به آنچه بعضی از دانشمندان مصری در این زمینه انجامدادهاند و آنچه بعضی از مهندسان مسلمان ایرانی در صدد انجام آن در این زمینه هستند و یا انجام دادهاند اشاره شده وسپس تحت عنوان «اعجاز قرآن را چگونه میتوان اثبات کرد؟» بحث جالبی در همین مقوله کرده و در ضمن به کتاب بسیارارزنده سیر تحول قرآن که اخیرا منتشر شده اشاره کرده و کشف با ارزش مؤلف دانشمند آن کتاب را ستوده که ثابت کردهکوتاهی و بلندی آیات و افزایش کلمات وحی شده بر رسول اکرم در طول بیست و سه سال، یک منحنی دقیق و منظم وخارق العادهای را طی کرده است، و خود چنین اضافه میکند:«چه سخنوری است در عالم که بتوان از روی طول عبارت، سال ادای هر جملهاش را معین کرد؟بخصوص که این متن کتابینباشد که مثل یک اثر علمی یا ادبی، نویسندهای نشسته باشد و آن را در یک مدت معین و پیوسته نوشته یا سروده باشد،بلکه سخنانی است که در طول 23 سال زندگی پرتلاطم یک انسان بر زبانش رفته، بویژه کتابی نباشد که نویسندهاش در یکموضوع - یا حتی زمینه تعیین شدهای - تالیف کرده باشد، بلکه مسائلی گوناگون است که به تدریج بر حسب نیاز جامعه و درپاسخ به سؤالاتی که عنوان میشود، حوادث یا مسائلی که در مسیر یک مبارزه طولانی مطرح میشود، به وسیله رهبر بیان و سپس جمع آوری و تنظیم گردیده است.» (1)
..............................................................1.نشریه فلق: کتاب اول، ص 25.
منبع:پایگاه حوزه